طی سالهای بحران مالی، سیاستگذاران پولی در برخی از کشورهای توسعهیافته به این نتیجه رسیدند که برای مقابله با تعمیق بحران باید از سیاستهای نامتعارفی استفاده کنند. سیاستهایی که ضمن کاهش عمق رکود، اثر انبساطی معناداری بر بازارها نداشته باشد. به این ترتیب در برخی از کشورها چون آمریکا سیاستهای تسهیل مقداری در قالب تزریق میلیاردهادلار به اقتصاد، در دستورکار قرار گرفت. اگرچه کشورهای توسعهیافته از ابزارهایی چون «سهام ترجیحی» بهعنوان سیلبند نقدینگی تزریقشده بهاقتصاد استفاده کردند، اما دامنههای این سیاستهای پولی تنها به اقتصادهای توسعهیافته منتهی نمیشد؛ چراکه در اقتصاد به هم پیوسته جهانی، نقدینگی ایجاد شده در جستوجوی «سود بیشتر» شروع به حرکت بین مرزهای کشورها کرد. پس کشورهای در حال توسعه و اقتصادهای نوظهور نیز باید از چارچوبی برای مقابله با تهدید ناشی از این روند بهخصوص در زمینه نوسانات نرخ ارز استفاده میکردند. «اگوستین کارستن»، رئیسکل پیشین بانک مرکزی مکزیک در نشستی که در حدود دو هفته پیش در مدرسه اقتصاد لندن برگزار شد، به تشریح ساز و کاری پرداخت که کشورهایی مانند مکزیک و شیلی برای عبور از گرگ و میش پسا بحران از آن استفاده میکردند. داستان مواجهه مکزیک با چالشهای سیاستگذاری پولی و ارزی در دوره پسابحران، از زبان رئیسکل وقت بانک مرکزی مکزیک، در ادامه این گزارش انعکاس داده شدهاست.
مثلث سیاستی ضدشوک ارزی/ رئیس کل سابق بانک مرکزی مکزیک از یک تجربه موفق میگوید
- ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۸
- 3633
در اقتصاد به هم پیوسته جهانی، اجرای سیاستهای تسهیل مقداری در کشورهای توسعهیافته در تقابل با دامنههای بحران، چالشهایی را برای سیاستگذاران پولی در اقتصادهای نوظهور نیز ایجاد کرد. چالشهایی که در راس آنها، نوسانات نرخ ارز در اثر جابهجایی سرمایه بین مرزها در جستوجوی سود بیشتر بود. اگرچه شناورسازی نرخ ارز و تمرکز سیاستگذاران بر هدفگذاری تورمی با کاهش «گذر ارز» در اقتصادهای نوظهور، تا حدودی از دامنه اثر نوسانات نرخ ارز بر وضعیت اقتصادی این کشورها کاسته بود، اما بهنظر میرسید که این رویکرد حاوی برخی کاستیها در مواجهه همهجانبه با شوکهای ناشی از نوسان نرخ ارز بود. به این ترتیب اقتصادهای نوظهور استفاده از ابزارهای مکمل را در دستور کار قرار دادند. یکی از این ابزارها تکیه بر ذخایر ارزی غنی بود که ضمن اعتباربخشی به بانک مرکزی بهعنوان حافظ ارزش پول، خود به عاملی برای محدود کردن انگیزههای سفتهبازانه تبدیل شد. در کنار این ابزار، بانکهای مرکزی در اقتصادهای نوظهور از سیاستهای نامتعارف ترازنامهای مانند تبدیل دارایی و مبادله اوراق بلندمدت با اوراق کوتاهمدت بهعنوان ابزاری برای کاهش آثار نوسان نرخ ارز استفاده کردند. این سه ابزار به اقتصادهای نوظهور کمک کرد تا دوران گرگ و میش پسابحران را در وضعیتی نسبتا باثبات سپری کنند.